
قبل از پرداختن به دلایل ذکر این نکتهٔ مهم به عنوان مقدمهٔ بحث ضروری است که اگر انسانی منکر هر گونه فاعل و علتی برای وجود باشد در این صورت راه برای هرگونه اندیشه بسته میشود چون برای فکر و بیان آن نیاز است انسان از قضیه به نتیجه برسد و بین قضیه و نتیجه رابطهٔ علّی وجود دارد پس بدون پذیرش نظام علیت نه موحد و نه ملحد میتواند حاصل فکر خود را بیان کند. با قبول مقدمهٔ مزبور گفته میشود هستی موجود از دو حالت خارج نیست یا هستیاش عین ذاتش است یعنی علت تامه است یا هستیاش عین ذاتش نیست و معلول است. اگر عامل هستی موجود از عدم، خود آن موجود باشد این فرض محال است چون موجود عدم بوده چطور میتوانسته خود عامل وجودش باشد یعنی هم معدوم بوده هم موجود و این جمع نقیضین است و در اصطلاح دور در نتیجه دور محال است و علت تامه عامل هستی موجود بوده نه خود آن موجود. اگر مماثل آن موجود عامل وجودش باشد که آن مماثل هم خودش برای وجود نیاز به مماثل دیگری داشته باشد تا بی نهایت در اصطلاح تسلسل پیش میآید و تسلسل هم محال است چون عامل هستی موجود مثل آن موجود نیست بلکه علت تامه است. نتیجهٔ بحث اینکه اگر موجود هستیاش عین ذاتش نبود یعنی معلول بود پس برای وجود نیاز به علت دارد که البته آن علت باید مبداء فاعلی باشد یعنی علت تامه باشد نه مبداء قابلی یعنی خود موجود یا مماثل آن تا دچار دور و تسلسل نشویم. بدون ذکر اصطلاحات فلسفی این براهین بهترین راه برای اثبات وجود حق تعالی است.
|